سلام به همه دوستان عزیزوممنون که وقت میذارید.
من یه دختر۲۳ ساله ام که تو یه خانواده پرجمعیت زندگی میکنم و فرزنداخرهستم...پدرم کارمندبازنشسته و مادرم خانه دارهستند
هجده سال اول زندگیمو یه دختر شادو شوخ و پرانرژی بودم و پرانگیزه که عاشق درس خوندن بود...وارددانشگاه شدم قبولیم تو یه رشته ی سخت که هبچ علاقه ای به خوندنش نداشتم باعث شد کلا از درس بیزاربشم سه ترم مشروط و درنهایت اخراج بشم...بعدازاون اتفاق چون میدونستم توخونه موندنم شرایطموبدترمیکنه تو کلاسای مختلف ثبتنام کردم که سرم گرم باشه...اما خانواده م هراتفاقی که میفته سرکوفتشو بهم میزنن مخصوصا پدرم ازهرشرایطی استفاده میکنه و مدام اخراج شدنمو تو سرم میکوبونه انقدرحرف ازشون شنیدم که به کل اعتمادبنفسموازدست دادم سرخورده و کلافه شدم..دائم همه رو باخودم مقایسه میکنم حس میکنم توان انجام هیچکاریو ندارم...نسبت به خودم حس خوبی ندارم به کوچکترین حرف واکنش نشون میدم و عصبی میشم دائم خودخوری میکنم دیگه خسته شدم نمیدونم چیکارکنم این اواخر اصلا حال خوبی ندارم